داستان .جوک.SMS
درباره وبلاگ


وبلاگی پر از جوک وداستان زیبا حالشو ببرید

پيوندها
جوک
درباره ویندوز
شهر دانلود
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان .جوک.SMS و آدرس ki-ng.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 64
بازدید کل : 46038
تعداد مطالب : 74
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1

نظر بدید
P align=center>
کدهاي موزيک وبلاگ

نويسندگان
MR.kave

آرشيو وبلاگ
مهر 1391
بهمن 1390
دی 1390


آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 17:53 :: نويسنده : MR.kave

 

تحقیقات نشان داده كه فقط 20% مردها عقل دارند

80% بقیه زن دارند !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مردها بر اثر كمبود عاطفه ازدواج می كنند ، بر اثر كمبود حوصله طلاق می دن

ولی نكته جالب اینه كه بر اثر كمبود حافظه دوباره ازدواج می كنند !!!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مردها سه تا آرزو دارن :

- اونقدر كه مامانشون می گن خوش تیپ باشن !

- اونقدر كه بچه شون می گن پولدار باشن !

و مهمتر از همه اینكه :

- اونقدر كه زنشون شك داره زن داشته باشن !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیشتر مردان موفقیت شون رو مدیون زن اولشون هستند و

زن دومشون رو مدیون موفقیت شون !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرد اولی : امان از دست این زنها !؟ زنم تمام دارائیمو برداشت و رفت !

دومی : خوش به حالت ! زن من تمام دارائی مو برداشت و نرفت !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

- زن به شوهر : من احمق بودم كه باهات ازدواج كردم !

مرد : عزیزم چرا عصبانی می شی ! خب من هم عاشقت بودم اینو نفهمیدم !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

فرق پیر دختر با پیر پسر:

- اولی موفق نشده ازدواج كنه

ولی دومی موفق شده ازدواج نكنه !!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

- یه ضرب المثل آموزنده هست كه می گه :

مردن برای زنی كه عاشقشی از زندگی باهاش آسون تره !!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرد به زن : عزیزم ممنونم ازت ! تو اعتقاد به دین رو به زندگیم آوردی!

چون من قبل از ازدواج معتقد بودم جهنم اصلا’ وجود نداره !!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زمانی كه یك زن كه با مردی ازدواج می كند انتظار دارد كه او تغییر كند ولی اینگونه نمی شود

زمانی كه یك مرد با زنی ازدواج می كند مطمئن است كه آن زن تغییر نمی كند و اینگونه می شود

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یك زن در بحث حرف آخر را می زند

بعد از آن، هر حرفی كه مرد بزند، شروع یك بحث جدید است !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خداوند زن را آفرید تا هیچ مردی به مرگ طبیعی نمیرد !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

قوانین طلائی همسرداری (برای مردان ‎):

قانون اول: باید زنی داشته باشید كه در كارهای خانه مثل آشپزی، تمیزكاری، گردگیری و ... خوب باشد ‎.
قانون دوم: باید زنی داشته باشید كه موجبات سرگرمی و خنده و شادی شما را فراهم نماید ‎.
قانون سوم: باید زنی داشته باشید مورد اعتماد و اطمینان و راستگو‎ .
قانون چهارم: باید زنی داشته باشید كه از بودن با او لذت ببرید و باعث آرامش خاطر شما باشد‎ .
قانون پنجم: خیلی خیلی اهمیت دارد كه این چهار زن از وجود یكدیگر بی خبر باشند ‎!!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زن .یه به شوهرش میگه: شوهر همسایه هر روز صبح كه میخواد بره سر كار زنش رو

 میبوسه! تو چرا این كار رو نمی كنی؟

شوهر میگه: آخه من كه زنه رو خوب نمی شناسم !!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بچه از باباش میپرسه: بابا، تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگی میكنند یا باهم هستن؟
باباهه میگه: بچه جون، اگه زنها با شوهراشون یكجا باشن كه آنجا دیگه بهشت نمیشه ‎ !!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مرداحساس را كشف كرد و زن عشق را،
مرد كار را كشف كرد و زن خانه داری را،
مرد پول را اختراع كرد و زن خرید را،
از آن زمان، مرد چیزهای بسیار زیادی كشف و اختراع كرد، و زن همچنان در حال خرید است ‎ !!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یك زن نگران آینده است تا زمانی كه شوهر كند
یك مرد هرگز نگران آینده نیست تا زمانی كه زن بگیرد
یك مرد موفق مردیست كه درآمدش بیشتر از مبلغی باشد كه زنش خرج می كند
یك زن موفق زنیست كه بتواند چنین مردی را پیدا كند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برای اینكه با یك مرد شاد باشید باید او را كاملا درك كنید و كمی دوست داشته باشید
برای اینكه با یك زن شاد باشید باید او را كاملا دوست داشته باشید و اصلا سعی نكنید كه او را درك كنید

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مردان متاهل بیشتر از مردان مجرد عمر می كنند در عوض مردان متاهل بیشتر آرزوی مرگ می كنند

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

برنده جایزه نوبل ادبیات در زمان تقدیم جایزه خود به همسرش گفت :
.
.
" این جایزه را به همسر عزیزم تقدیم می كنم كه با نبودش باعث شد من بتونم این كتاب را تمام كنم " !

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

زن خوب مثل دایناسور می مونه كه نسلش منقرض شده ولی مرد خوب مثل سیمرغ می مونه كه از اول یه افسانه بوده!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

جوك های آقایان راجع به همسران خود در فرهنگ غرب!!!

 

یك مرد بابت یك كالای 1 دلاری كه نیاز دارد 2 دلار می پردازد
یك زن بابت یك كالای 2 دلاری كه نیاز ندارد 1 دلار می پردازد

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تنها انتقامی كه می توانی از كسی كه زنتان را از چنگ شما در آورده است بگیری آن است كه وی را وادار كنی او را نگاه دارد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

راز زندگی مشترك طولانی:

هر هفته به یك رستوران زیبا رفته و در زیر نور شمع، شام شاعرانه ایی را صرف نمایید.

البته جدا از هم.

 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

چون دو سال است ازدواج كردم، دیگر از تروریست ها وحشتی ندارم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من در ازدواج شانسی نداشته ام، اولی مرا ول كرد و رفت، و دومی این كار را نكرد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اگر زندگی زناشویت را می خواهی نگاه داری باید در زمانی كه اشتباه كردی اعتراف كرده و در غیر این صورت ساكت باشی.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

من و همسرم بیست سال شاد بودیم تا آنكه با هم آشنا شدیم.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

یك زن خوب زمانی كه اشتباه می كند، همسر خود را می بخشد.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

مردی برای یافتن مادر زن در روزنامه آگهی داد، فردای آن روز صدها نامه برای او آمد كه

 نوشته شده بود:

می توانید مادر زن  مرا بگیرید



 

 

 
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 17:51 :: نويسنده : MR.kave

ادامه بروید

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
عضو شوید


ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 17:49 :: نويسنده : MR.kave

برای دیدن جوک به ادامه مطلب بروید

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
عضو شوید


ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : MR.kave

وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد .
به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد .

ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : MR.kave

 

یه روز سرد آذر ماه بود که کارم توی شرکت خیلی طول کشید.یک دفعه به خودم اومدم دیدم ساعت نزدیک یازده شبه، خیلی خسته شده بودم ، به سرعت میزم رو جمع و جور کردم و از شرکت خارج شدم ، باد سردی می وزید، سریع به طرف ماشینم رفتم و سوار شدم و به سمت خونه راه افتادم، از میدون تجریش رد شدم و از توی خیابونهای

ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:45 :: نويسنده : MR.kave

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:
چرا مرا دوست داری …؟
چرا عاشقم هستی …؟
 

ادامه بروید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:37 :: نويسنده : MR.kave

 

اون شب وقتی به خونه رسیدم دیدم همسرم مشغول آماده کردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم

 

به ادامه بروید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : MR.kave

 

شب سرآغاز بدبختی من بود.. شبی سرد و بارانی… خانه ای کوچک و حوضی بزرگ پر از ماهی های رنگی. چه کسی باور می کرد که من… تنها دختر سید معتمد دل از خانه ای به این باصفایی بکنم و دنیای گرگ های میش نما وارد شوم.. همه چیز از تنهایی شروع شد…

ادامه مطلب بروید به فرستاده ها سری بزنید!!!!!



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:18 :: نويسنده : MR.kave

 

من یک دختر هستم اما احساس می کنم به عنوان یک دختر جذابیتی برای جنس مخالف ندارم.

ناشناس این مطلب برای من فرستاد تا در وبلاگم بزارم(نظر بدیدplz)



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:13 :: نويسنده : MR.kave

 

همسرم با صدای بلند گفت: “تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟” روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد؛ اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف کردم و ظرف را برداشتم و گفتم: “چرا چند تا قاشق گنده نمی خوری؟ فقط بخاطر بابا عزیزم.”

آوا کمی نرمش نشان داد و با پشت دست اشکهایش را پاک کرد و گفت: “باشه بابا، می خورم، نه فقط چند قاشق، همه شو می خوردم. ولی شما باید..” مکث کرد. ”بابا، اگر من تمام این شیربرنج رو بخورم، هرچی خواستم بهم میدی؟”

 

دست کوچک دخترم را که به طرف من دراز شده بود گرفتم و گفتم: “قول میدم.” بعد باهاش دست دادم و تعهد کردم. ناگهان مضطرب شدم. گفتم: “آوا، عزیزم، نباید برای خریدن کامپیوتر یا یک چیز گران قیمت اصرار کنی. بابا از اینجور پولها نداره. باشه؟”
“نه بابا. من هیچ چیز گران قیمتی نمی خوام.” و با حالتی دردناک تمام شیربرنج رو فرو داد.
در سکوت از دست همسرم و مادرم که بچه رو وادار به خوردن چیزی که دوست نداشت کرده بودن، عصبانی بودم.

 وقتی غذا تمام شد آوا نزد من آمد. انتظار در چشمانش موج میزد. همه ما به او توجه کرده بودیم. آوا گفت: “من می خوام سرمو تیغ بندازم. همین یکشنبه.” تقاضای او همین بود. همسرم جیغ زد و گفت: “وحشتناکه. یک دختر بچه سرشو تیغ بندازه؟ غیرممکنه.” و مادرم گفت: “فرهنگ ما با این برنامه های تلویزیونی داره کاملاً نابود میشه.” گفتم: “آوا، عزیزم، چرا یک چیز دیگه نمی خوای؟ ما از دیدن سر تیغ خورده تو غمگین می شیم. خواهش می کنم، عزیزم، چرا سعی نمی کنی احساس ما رو بفهمی؟” سعی کردم از او خواهش کنم. آوا گفت: “بابا، دیدی که خوردن اون شیربرنج چقدر برای من سخت بود؟” آوا  اشک می ریخت. “شما به من قول دادی تا هرچی می خوام بهم بدی. حالا می خوای بزنی زیر قولت؟”

حالا نوبت من بود تا خودم رو نشون بدم. گفتم: مرده و قولش. مادر و همسرم با هم فریاد زدن: “مگه دیوانه شدی؟” آوا، آرزوی تو برآورده میشه.

آوا با سر تراشیده شده صورتی گرد و چشمهای درشت زیبائی پیدا کرده بود. صبح روز دوشنبه آوا رو به مدرسه بردم. دیدن دختر من با موی تراشیده در میون بقیه شاگردها تماشائی بود. آوا بسوی من برگشت و برایم دست تکان داد. من هم دستی تکان دادم و لبخند زدم. در همین لحظه پسری از یک اتومبیل بیرون آمد و با صدای بلند آوا را صدا کرد و گفت: “آوا، صبر کن تا من بیام.” چیزی که باعث حیرت من شد دیدن سر بدون موی آن پسر بود. با خودم فکر کردم، پس موضوع اینه..



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : MR.kave

- پسرها غیب گو نیستند به آنها واضح و روشن بگویید چه می خواهید.
۲- پسرها عروسک خیمه شب بازی شما نیستند ؛ حسادت آنها را مقابل دوستان تان تحریک نکنید.
۳- بدترین چیز برای پسرها این است که ببینند دخترها معتاد به سیگارند.
۴- پسرها عاشق دخترهایی هستند که ورزشکارند و به اندام شان توجه می کنند.
۵- دخترانی که نمی توانند به حققیت گوش کنند پس سئوالی نپرسند!
۶- از پسرها انتظار نداشته باشید که هر چه در فیلم های رمانتیک و عاشقانه می بینید را برای شما تکرار کنند.
۷- پسری که عاشق شماست ، دوست دارد تنها کسی باشد که با او حرف می زنید.
۸- پسرها معمولا مهربانند و دوست دارند برای خوشحال کردن شما تلاش کنند. بهتر است این را بدانید.
۹- پسرها هرکاری می کنند تا توجه دختری که دوستش دارند را به خود جذب کنند.
۱۰- پسرها از مشاهده آشپزی دخترها به وجد می آیند!!

 

 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 20:4 :: نويسنده : MR.kave

چند روز پيش تو جمع دوستان بحثي داشتيم که فکر کردم موضوعش ميتونه خيلي
بحث انگيز باشه براي همين اين جا يکم دربارش مينويسم

ميدونيد اگه يه پسر به دختر ابراز علاقه کنه چه اتفاقي ميفته يا برعکسش اگه يک دختر بخواد
به يک پسر بگه ازت خوشم اومده و ميخوام بات دوست بشم چي ميشه



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 19:53 :: نويسنده : MR.kave

یه دوست پسر هم نداریم بهش بگیم مشروط شدم این ترم بگه عیب نداره عزیزم تو واسه من همیشه الف هستی

یه دوست پسر هم نداریم بهمون پیشنهاد بیشرمانه بده حتی ماهم کلی کولی بازی در بیاریم

 

ادامه مطلب بروید

                    نظر بدید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 13:55 :: نويسنده : MR.kave

به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان...
میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.

============================

صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟! میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه

============================

 



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 13:51 :: نويسنده : MR.kave

 غضنفر هنوز با خودش درگیره که چرا خواهرش ۲ تا برادر داره

خودش یکی !


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


تنهایی یعنی اینکه وقتی برات اس ام اس میاد ، مطمئن باشی که از طرف ایرانسله !


 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *


پدر : پسرم چرا از من و مامانت فاصله گرفتی ؟ چرا با مادرت قهری ؟

پسر : اگه فاصله افتاده ! اگه من با ننم قهرم ، تو کاری با ننم کردی ، که فکرشم نمیکردم !


 * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

ادامه مطلب بروید


 



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : MR.kave

غضنفر با گوسفنداش لج می کنه ، می بردشون چمن مصنوعی !!!

تبلیغات غضنفر برای رستورانش :…..با هزار تومن قد خر بخورید …!!!

به غضنفر میگن لباس مشکیتو بپوش بریم بهشت زهرا بابات مرده؛ غضنفر میگه نه یه چیزی شده شما نمیخواین به من بگین!

———–

ادامه مطلب بروید

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
عضو شوید


ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 13:30 :: نويسنده : MR.kave

 

رفتیم بلیت کانادا بگیریم زنه میگه سیاحتیه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ زیارتیه میخوام برم امامزاده ریچارد

رفتیم سر خاک یکی از فامیلامون ساکت نشستیم پسر خاله ام میگه ساکتی!!! پــــ نه پـــــــ بلند شم برات سیا نرمه نرمه رو بخونم

یارو عکسمو دیده میگه:اااا دماغ خودته این؟
پـَـَــــ نــه پـَـَــــ دماغ اجدادمه که بینی به بینی، نسل به نسل منتقل شده الان رسیده به من!!!!

با دوستم رفتیم تو یه مغازه ی شلوغ که عسل طبیعی میفروشه؛ نوبت ما که میشه طرف میگه:شمام عسل میخواین!؟ ، پـَـَـــ نــه پـَـَـــ دوتا زنبوریم اومدیم استخدام شیم

تو بهشت زهرا دنبال قبر یکی می گشتیم. یه ادم خوشحال اومده داره با ما رو سنگ قبرا رو می خونه. بعد میگه دنبال قبر کسی می گردین؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دستیار عزرائیلم اومدم ببینم کسی زود تر از موقع نمرده باشه

زنگِ خونه رو میزنم مامانم میپرسه میخای‌ بیایی تو ؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام ببینم اف ف سالمه یا نه

صبح رفتم کنکور بدم .مراقب میگه تو هم اومدی کنکور بدی؟ پـَـَـ نه پـَـَـ اومدم اینجا برم دسشویی

ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده، واستادم دم جاده با پیت بنزین یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی، یکی زد بقل گفت آقا بنزین برای ماشینت می‌خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می‌خوام باهاش خودمو آتیش بزنم

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!

ساعت ۵-۴ صبح زنگ زده..گوشی رو برداشتم به زور دارم جواب میدم..میگه خواب بودی؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ داشتم سر گلدسته مسجد محلمون اذان میگفتم صدام گرفته

خونمون رو عوض کردیم به بابام میگم کی واسه خونه خط میگیری؟
میگه خط تلفن؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ خط نستعلیق روزی دوبار هم از روش بنویسیم

برای طرح یه شکایت رفتم کلانتری طرف می گه از کسی شکایت دارین ؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم فرار مایکل اسکافیلد رو از فاکس ریور گزارش کنم

تو این گرما که سگ تب میکنه رفتم سوپر مارکت میگم یه ایستک بدید یارو میگه خنک باشه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ گرم بده میریزم تو نعلبکی خنک بشه!

بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته‌ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم.
پـَـَـ نــه پـَـَــ. نه خسته نیستم تو جلسه کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم

داریم لوازم میزاریم توی ماشین که بریم مسافرت
همسایمون میگه دارید میرید مسافرت؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ قراره از امشب توی ماشین زندگی کنیم

به مامانم میگم قوری کجاست؟ میگه میخوای چای بخوری؟!
پــَ نه پــــــَ میخوام دست بکشم روش شاید غولی چیزی ازش درومد!!

رفتم فروشگاه میگم سیخ داری؟
میگه برا کباب؟
پـ ن پـ برا خاروندن دیافراگمم از تو دهنم می‌خوام

کارت سوخت ماشینو برداشتم دارم میرم بابام میگه میری بنزین بزنی؟؟؟ . . . پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آب هویچ بریزم تو باکش نور چراغاش زیاد شه


 


مرغ عشقم مرده و درحالی که پاهاش روبه بالاس افتاده کف قفس. دوستم اومده می‌گه: اِ مرغ عشقت مرد؟ بهـــش گفتم: پـَـَـ نــه پـَـَــــ کمر درد داشته دکتر گفته باید طاق باز دراز بکشه کف قفس

ماشین رو بردم سرویس، میگم فـــیلترش هم بذار، میگه فـــلتر هوا؟
پ نه پ فیلتــر شکن بذار ماشین شبا بتونه بیاد فیس‌بوک

یارو تو مترو داره چراغ قوه می‌فروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه لقمه میرزاقاسمی آوردم واسه ناهارم تنهایی نمی‌چسبید گفتن بیای باهم بخوریم 

داداشم گفت چرا بال بال میزنی؟ چیزی پرید تو گلوت؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم خودم رو آماده پروار می‌کنم 

به دوستم میگم ببین تن ماهی تاریخ انقضاش کیه؟ میگه یعنی تاریخ خراب شدنش؟ گفتم پـَـَـ نــه پـَـَــــ تاریخ عروسی ننه بابای ماهی‌اس میخوام واسشون جشن سالگرد بگیرم 

تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ شیشه نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین

بنده خدا چاقو خورده در حد بنز داره ازش خون میره بردیمش اورژانس پرستار میگه اوردین بستری کنین؟ 
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ اوردیم خون بده بریم

کله صبحی رفیقم می‌خواست بیاد درس بخونیم بهش زنگ زدم گفتم دوتا نونم بگیر بیار 
گفت واسه صبحونه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون

خواهرم از بیرون میاد خونه... می‌بینه پشت سیستمم... میگه کامپیوتر روشن کردی؟؟؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ دکتر گفته بشین جلوی مانیتور خاموش زل بزن بهش واسه چشات خوبه...! 

ادامه مطلب بروید

 



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : MR.kave

به ترکه میگن عشق بدتره یا دندون درد؟
میگه: هنوز تو اتوبوس شاشت نگرفته نه؟


                                     *********************

 

لره گوشش درد میکرد رفت کشیدش
ترکه بهش گفت الحق که لری میرفتی پرش میکردی
                                                                                                     

                                      *********************

زندگی را باید از زود پز آموخت با اینکه کونش میسوزه
بیخیال نشسته داره سوت میزنه!!!!

                                       *********************

ت...ه قهرمان شنا میشه

ازش میپرسن:شما از کجا شروع کردید؟میگه

والله،از زمین خاکی

                                    *********************
ت...ه با خدا قهر میکنه میخواد نماز بخونه

میگه 4 رکعت نماز ظهر میخونم به هیچ کس هم مربوط نیست

                                    *********************

مهمون اصف...ه از بچه صابخونه می پرسه: پسرجون شما کی شام می خورید؟

پسره میگه مامانم گفته هر وقت شما رفتین

                                  *********************   

    لره تنها تو پارک نشسته بود
میگفت اومدم برم دانشگاه نذاشتی
اومدم برم سرکار نذاشتی
اومدم برم خارج نذاشتی
بهش میگن: اینجا کسی نیست که با کی حرف میزنی
میگه با کون گشادم

                                *********************   

فارسه از لره میپرسه چرا روده پیچ پیچیه
لره میگه
خو اگه گوز سر پیچها سرعتش کم نشه که کونتو پاره میکنه


                             ******************

یه زن رفت گواهینامه بگیره
بهش گفتن اگه پای راست رو بلند کنی ماشین می ایسته
اگه پای چپ رو بلند کنی ماشین حرکت میکنه
زنه گفت اگه هر دو پایم رو بلند کنم چی میشه
گفتن گواهینامه میاد دره خونت



                            

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : MR.kave

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها من بالاترین نمره رو گرفتم.

 

میگه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

*****************

پدر به دختر: دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی؟

دختر: دارم ماهو میبینم بابایی!

پدر: پس بی زحمت به ماهت بگو خبر مرگش اون ماشینشو خاموش کنه، صداش نمیذاره بخوابیم!!!

*****************

ميگن هر نخ سيگار 3 دقيقه از عمر آدم کم مي کنه! همچنين ثابت شده اگه از چيزي لذت ببري 5 دقيقه به عمر آدم اضافه ميشه!

نتيجه : سيگارتون رو با لذت بکشيد تا 2 دقيقه به ازاي هر نخ سيگار به عمرتون اضافه بشه........!!!!!!!

******************

اینروزا دختر و پسرها از عشق و دوستی هیچ نفعی نمیبرند اونایی که منفعت میبرند:

رستورانها کافی شاپها ایرانسل و همراه اول !!

********************

دختره تا دیروز که خونه باباش بود از شیلنگ حیاط آب میخورد, الان که ازدواج کرده میگه آب معدنی دماوند استاندارد نیست

********************

تا حالا دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تموم میشه تازه جواب های بهتری به ذهنتون میرسه؟

****************

اگه زنها دنیا رو می‌گردوندن هیچ جنگی وجود نداشت ! فقط چندتا کشور لوس بودن که باهم قهر بودن و از هم غیبت میکردن و با هم حرف نمیزدن..

******************

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺸﻪ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﮐﻨﻪ، ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺮﻓﺖ،

ﺑﻌﺪ ﻣﺜﻼً ﺳﻮﺳﮏ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﺠﺎﺱ ﺑﮑﺸﯿﻤﺶ؟

******************

ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎﺍهمیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار کن! من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل؟؟؟؟؟؟

*****************

ایران کاردار سوئیس رو احضار کرده که بره به آمریکا بگه چرا عربستان نیروهاشو فرستاده بحرین!

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : MR.kave

یادمه چند سال پیش داخل خونه بنایی داشتیم منم کمک می کردم و لباس کار پوشیده بودم.مامانم یکم خرید لازم داشت منم با همون لباسای کهنه و کثیف بلند شدم رفتم دم مغازه(شده بودم عین این گداها).از قضا پام هم پیچ خورده بود و لنگان لنگان راه میرفتم.همون جوری که داشتم میرفتم یه آقای از عقب اومد یه هزار تومنی بهم داد.منم با عصبانیت گفتم ببخشید آقا من گدا نیستم.اونم برداشت گفت برو بچه این پول خودت بود از جیبت افتاد...منم موندم چی بگم بهش!!!خلاصه تا الان هر وقت بهش فکر می کنم خنده ام میگیره.
 

********************************************

یادش بخیر بچه که بودم هر سال که بازی fifa میومَد من واسش یک لیگ درست میکردم.یعنی 20 تا تیم رُ انتخاب میکردم بعد میذاشتم مثل یک لیگ واقعی با هم رفت و برگشت بازی کنن.خود من هم میشستم همه ی این بازیها رُ نگا میکردم و تو دفتر نتایج و گلزنان و مصدومین و ......... رُ یادداشت میکردم
 

دیگه اینقدر این کارم صدا کرده بود که هر جا میرفتم میپرسیدن چه خبر از لیگت؟کی اوله,کی دومه؟ :دی

*******************************************


 

اعتراف می کنم : دوتا همستر داشتم که یک روز می خواستم ببینم چه عکس العملی در مقابل فلفل قرمز دارن ..... در نتیجه وسط یه برگه کاهو تازه فلفل ریختم دادم خورد ...... آخی حیوونی تا 40 دقیقه تو قفس خودشو به درو دیوار میزد و زبونشو با دستاش پاک میکرد

******************************************


با خاله ام و پسر خاله ام بعد از نماز صبح از حرم امام رضا داشتیم بر میگشتیم که فرشهای توی صحن رو داشتن جمع می کردن یه دفعه خاله ام به ما گفت : برین نفری ده تا فرش از تو صحن جمع کنین گفتیم چرا؟!!! خاله ام گفت : الان نذر کردم که شما برین نفری 10تا فرش جمع کنین. ما هم با چشمان خواب آلود رفتیم نفری 10تا فرش جمع کردیم. یکی نیست بگه آخه خاله تو نذر کردی به ما چه!!!
 

******************************************

چند سال پیش دوست عزیز من دانشگاه همدان قبول شد.کلی به ما اصرار می کرد که بیاین چند روز دور هم باشیم.خلاصه ما راهی شدیم.حالا مونده بودیم که کادو چی بگیریم.سر راهمون یه چیزی رو دیدم که خیلی جالب اومد به نظرم.خلاصه خریداری کردیم و توی یه جعبه خالی که مال سماور بود جا دادیم وکادو پیچ کردیم.رسیدیم خونش دوست دخترش هم اونجا بود گیر داد که حتما باز بشه که سلیقه ما رو مشاهده کنه:).بازش کرد.حالا خودتون چهره یه دختر امروزی رو وقتی که یک افتابه قرمز متالیک رو میبینه تصور کنید و همچنین چهره من خجالت زده رو:))))

****************************************


سوم راهنمایی بودم چون میرفتم فوتبال کم میرفتم مدرسه . بعد بابام واسم معلم خصوصی گرفته بود . امتحان ریاضی گرفتم 9/5 . بعد من به خانوادم نمیگفتم که گیر ندن واسه فوتبالم . یه روز دوربین بردم مدرسه که از رفیقام فیلم بگیرم بعد دوربین رو دادم دوستم . داشت فیلم میگرفت . اومدم خونه شاد و خندان بابام گفت فیلم رو بزار . ما هم فیلم رو گذاشتیم وسطای فیلم بود که دوست بیشعورم تو فیلم گفت اقای امیری علی امتحان ریاضی گرفته 9/5 =))))) بابام نمیدونست بخنده یا با من دعوا کنه =))
 

ای تو روحت رفیق :))

*****************************************


اعتراف می کنم که دوستم زنگ زد خونمون گفت عرفان امروز میای بریم بیرون؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

 

*****************************************

این اعترافم خیلی باحاله و ضد حاله:دی

من تو کوچیکیام تولد گرفتم و دوستام رو دعوت کردم و خواهرم برام فیلم گرفت ، بعدش خواهرم به خاطر اینکه کیک رو ندادم بهش کل فیلمم رو پاک کرد ، منم گفتم دارم برات ،
خلاصه گذشت و ما هم بزرگ شدیم ولی مگه یادمون رفته بود
خواهرم عقد کرد و به من گفت بیا فیلم بگیر ، گفتم آهان خوب موقعی هست ، کل فیلمش یا صدای خودم بود یا در و دیوار بود
 

بعدش که فیلم رو دید گفتم یادته تولدم رو:دی

انقدر حال کردم

*****************************************


یک بار رفتم کلینیک لیزر برای برای کارهای پاک سازی پوست . خانم منشی بهم گفت برو توی دستشویی صورتت رو کامل بشور آرایشت رو پاک کن . رفتم داخل دستشویی . وای جاتون خالی چه دستشویی . از اونایی که دلش میخاد یه تشک متکا ببره بشه اتاق خوابش .توالت فرنگی و ست دستشویی و خلاصه همه چی از رنگ و جنس برنزو کنار توالت فرنگی چند تا دکمه لمسی بود من دوتاش رو دیده بودم اما این تعداد ندیده بودم وسوسه شدم امتحانشون کنم . اولی رو که زدم آب با فشار زیاد رفت خورد به سقف توالت . دومی رو که زدم آب مث دوش ریخت تو صورت خودم حقیقت دیگه ترسیدم بقیه رو بزنم رفتم سراغ صورت شستن دیدم کنار دستشویی خوشگلشون یه تعداد پارچه که وسطشون سوراخ بو دو جنس پارچه ی یکبار مصرف آویزوونه . گفتم اینا حتما برا صورت شستنه دیگه یکیشو انداختم گردنم . حالا با صورت خیس و کف خورده هر چی این و بالا پایین میکنم که بندازم دور صورتم میبینم نمیشه . هی با خودم فکر میکنم میگم این باید قالب صورت در بیاد پس چرا اینقدر گشااااااده .کفو از صورتم شستم پارچه ر و از گردنم در آوردم گرفتم روبروم . دیدم بله . کاور توالت فرنگی بوده :))))))))))))
 

والا بخدا 30 سال از خدا عمر گرفتم همه جور سفری هم رفتم اما تا حالا کاور توالت فرنگی ندیده بودم :))))))))) :دی

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : MR.kave

                                                                

                                                                                

 

 



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:36 :: نويسنده : MR.kave

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند

می گویند حساسیت فصلی است

آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .

 


 

خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس

ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس . . .

 


 

نفست باران است ، دل من تشنه ی باریدن ابر ، دل بی چتر مرا میهمان کن . . .

 


 

یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم

ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .

 


 

در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم

من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم

رنج بی‌عشقی و تنهایی و بی‌مهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمی‌دانستیم . . .

 


 

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور /  حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

 گردش چرخ نگردد به مراد دل کَس /  غم بی مهری این مردم بی عار مخور . . .

 


 

بگذار بگویند خسیسم

من

دوستت دارم هایم

را الکی خرج نمیکنم

جز برای مهربانی خودت . . .

 


 

پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال

لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را ، وقت دلتنگی خود دارم و بس . . .

 


 

راستـش را بگو

نکند تو همان “این نیـز” هستی که همیشه می گذری . . . ؟


 


 

خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن

بی اعتنایی هایم را جدی نگیر

در عوض من هم تو را می بخشم که مسبب همه ی اینهایی  . . .

 


 

اونی که دوستت داره زندگیشو پات میریزه که فقط شادیتو ببینه

تویی که دوست داشته میشی هزارتا ناز میکنی براش!

 


 

گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت

تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .

 


 

این جمله را هرگز فراموش نکن

“برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است” . . .

 


 

در حنجره‌ام شور صدا نیست رفیق

یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق

بگذار که قصه را به پایان ببرم

آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق . . .

 


 

دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم

از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود . . .

 


 

یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .

 


 

تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست

بلکه هر لحظه دلم مست تماشایى توست . . .

 


 

اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم

یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم  . . .

 


 

چه رابطه مرموزی است

میان پیداترین زخم و پنهانترین راز . . .

 


 

این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود

اما اصلا خوشحال نشدم

 هشتصد هزار و ششصد

عددی که تنهایی ام را به رخم  می کشید . . .

 


 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

وقت است که یک چندی در خانه ی ما آیی

در خانه ی ما آمد ،‌ آن پادشه خوبان

آن پادشه خوبان ‌; داد از غم تنهایی . . .

 


 

احتیاط باید کرد

 همه چیز کهنه می شود و اگر کوتاهی کنیم عشق نیز

 بهانه ها جای حس عاشقانه را خوب می گیرند . . .

 


 

از تقدیر سرنوشت غمگین مباش

چه بسا سگ هایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند

شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند

ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ . . .

 


 

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.

 نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .

 


 

عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟

 عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . . .

 


 

کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید

عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب

بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم

این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .
 



 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:34 :: نويسنده : MR.kave

 

خدا هیچ چیز که به ما نداده باشه

دو چیز را زیاد داده

به من صبر زیاد و به تو روی زیاد !.

 


 

پسر به دختر : می خوای خورشید زندگی من باشی ؟

دختر : آره

پسر : پس ۹۲,۹۵۵,۸۸۷٫۶ مایل از من دور بمون !

 


 

دیگه به من زنگ نزن

حالا شناختمت

من نمیتونم دیگه با تو باشم

ازت بدم میاد

بی لیاقت

خداحافظ

“این آخرین جمله ای بود که همسایمون به شوهرش گفت”

میخاستم تو ام در جریان باشی عزیزم !

 


 

غضنفر تو قطار میشینه به صندلی روبرویی میگه:

به سلامتی دارین برمیگردین؟!

 


 

وقتی حاجیان به شیطان سنگ می زدند، شیطان می خندید و می گفت:

 این جماعت که امروز به من سنگ می زنند، برسند تهران به من زنگ می زنند!


 


 

وسعت عشق پسران چنان وسیع است که اگر عاشق دختری شوند

عاشق دوستانش نیز میشوند !

 


 

بوی شوم امتحان آید همی, یار صفر مهربان آید همی

ما ز تعلیم وتعلم خسته ایم،دل به امید تقلب بسته ایم

مابرای کسب مدرک آمدیم،نی برای درک مطلب آمدیم !

 


 

تحقیقات دانشمندان اخیرن نشون داده :

گذر زمان هیچ چیزی را حل نمی کند

شــــایـــد ماست مالی کند !

 


 

ازدواج هم چیز جالبیه! مثل ارتش می مونه!

با وجودی که همه ناراضی هستند، ولی باز هم داوطلب داره !

 


 

فقط یه ایرانی میتونه شامپو رو تو یه هفته تموم کنه

و تهش رو با آب قاطی‌ کنه و یک ماه بیشتر استفاده کنه !

 


 

معلم: اگه ۱۰۰۰ تومن داشته باشی و از بابات هم ۱۰۰۰ تومن بخوای،

چه قدر پول داری؟

دانش آموز: ۱۰۰۰ تومن

معلم: هیچ چی از ریاضی حالیت نیست

دانش آموز : تو هم بابای منو نمیشناسی !

 


 

خواستم جونمو فدات کنم ، باخودم گفتم چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی !؟

 


 

زندگی با ” مای بی بی ” شروع و به ” ایزی لایف ” ختم میشود

قدر لحظه هایی که با ش*ورت هستیم را بدانیم !

 


 

اگر دنیـا برعکس بود حیونا وقتی از هم شاکی‌ میشدن و میخواستن به هم فحش بدن

میگفتن : آدم ، اهلی ، انسان…

با تو هستم یکم حیوون باش…!

 


 

پسر: کجایی عزیز دلم؟

دختر: واااای همین الان رسیدم دارم از خستگی مــیمــیرم،

میرم بخوابم کم کم… تو چیکار میکنی عزیزم؟

پسر: من توی مهمونی ام، پشت سرت ایستادم!

 


 

پیش از آن که با استاد مــَچ شوی /  لحظه ی امتحان دادنت ناگزیر می شود!

 آی سرکوفت و ضد حال همیشگی /  ناگهان چقدر زود آخر ترم می شود!

 


 

رفتم دم مغازه به فروشنده می گم قرص پشه داری؟

می گه واسه کشتنش می خوای؟

 پـَـ نه پَــ، برای سردردش می خوام!
 



 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:33 :: نويسنده : MR.kave

 

تکرار شو شاید ما سهم هم باشیم

شاید به جرم عشق ما متهم باشیم

باز در حضور تو آشفته خویشم

در سفره عشقت درویش درویشم. . .

 


 

میشه پروانه بود و به هر گلی نشست

اما بهتره مثل تو مهربون بود و به هر دلی نشست . . .

 


 

واقعیت است جاذبه تو

از بس جذابی

می خواهم تو را به نیوتن ثابت کنم . . . !

 


 

دلم غرق تماشا بود، رفتی / میان اشک و آه و دود رفتی

کنار حسرتی دیرینه ماندم / بهار من، گل من، زود رفتی . . .

 


 

من و یاد تو و یک سینه تنگ

شبی تار و سه‌تاری خسته آهنگ

کمی با چشمهایم مهربان باش

مزن ای دوست بر آیینه‌ات سنگ . . .

 


 

خوش به حال آنکه قلبش مال توست

حال و روزش هر نفس، احوال توست

خوش به حال آنکه چشمانش تویی

آرزوهایش همه آمال توست

 


 

رفتـن کسـی کـه لایـق نیسـت … نـعمـت اسـت نـه فـاجـعه . . .

 


 

گرچه آلوده ی دنیای فریبم اما سینه ای پاک به پهنای صداقت دارم ،

دل من عاطفه را می فهمد ، با کسی سبزتر از عشق رفاقت دارم . . .

 


 

بجز دستت ندارم یار دیگر / بجز آیینه بازی کار دیگر

چو بستی چشم را آیینه بشکست / نگاهم کن فقط یک بار دیگر . . .

 


 

خنده های تـــو

آرزوهـــای مـن انـد

بخــند

تا برآورده شوند  . . .

 


 

نکند یوسف عمرم رود از مصر خیالت / باز آواره ی تنهایی چاهم بکنی . . .

 


 

اگر چه عاشقی پر شور بودیم / به خود نزدیک و از هم دور بودیم

شب و روز از جدایی می‌سرودیم / من و تو وصله‌ای ناجور بودیم . . .

 


 

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی ، افسرده و دلتنگ چرا مثل منی

من عاشق اویم که رنگم شده زرد ، تو عاشق کیستی که هم رنگ منی . . .

 


 

آب و هوای دلم آنقدر بارانیست

که رخت های دلتنگی ام را

مجالی برای خشک شدن نیست

اینگونه است که دلم برایت همیشه تنگ است . . .

 


 

حـالا کـه میـخـواهـی بـروی  لطفــا قـدمـهـایـت را تنـدتـر بـردار  …

دلـم را فـرستــاده ام دنبـالِ نخــود سیـــاه . . .

 


 

مبادا مثل برگی زرد باشیم / رفیق مردم بی درد باشیم

مزن بر عاشقان از پشت خنجر / بیا ای دل همیشه مرد باشیم . . .

 


 

شب در خم گیسوی تو عابر میشد / با هر نفست بهار ظاهر میشد

ای فلسفه ی شگفت ، افلاطون هم / با دیدن چشمان تو عاشق میشد . . .

 


 

من و باران، من و دریا، من و تو / من و شب‌بو، من و فردا، من و تو

دوباره عاشقی را می‌سراییم / من و مجنون، من و لیلا، من و تو . . .

 


 

به بند دلت میاویز

رخت خاطره ام را

گرد باد های فراموشی حرمت نمی شناسند . . .

 


 

دلم باغی پر از ریحان و گل بود / به روی رود عشقت مثل پل بود

نگاهم کردی و ویران شد این دل / مگر چشم تو از قوم مغول بود؟

 


 

همیشه می گفتند ترک عادت موجب مرض است

اما اینبار موجب مرگ میشود ترک عادتِ با تو بودن . . .

 


 

به باغم یاسمن بودی چه می‌شد؟ / عروس این چمن بودی چه می‌شد؟

چرا چون باد رفتی از کنارم؟ / همیشه مال من بودی چه می‌شد . . . ؟

 


 

رها کردی چرا دست دلم را؟ / به خاک و خون کشیدی حاصلم را

مرا تو می‌کشی صدبار در روز / ولی من دوست دارم قاتلم را . . .

 


 

سراسر خواب من کابوس، کابوس / ندارم در شبم فانوس، فانوس

به دل آمد بگویم من تو را دوست  / ولی لب وا نشد، افسوس، افسوس . . .
 



 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:28 :: نويسنده : MR.kave

 

اومده تو اتاق ،قابِ عکسِ رو دیوار و دیده میگه : وای داداشتــــــــــــه؟؟؟
میگم: آره
میگه : عکسشـــــــــــــه؟؟؟
میگم پـــَــ نَه پـــَـــ خودشه ، گذاشتمش رو دیوار با دمپایی کوبیدم رو صورتش،چسبیده به دیوار!!!

.
.
.

آب خونه قطع شده بود. بعد که وصل شد یه آب زرد از شیر میومد. می پرسه زنگ لوله هاست؟ پــــَ نه پــــــَ سازمان آب واسه عذرخواهی اولش آب پرتقال می فرسته.

.
.
.

 

داریم بازیه بارسا و رئالو نیگا میکنیم
دوستم پای تلویزیون خوابش برده بود
مسی که گل رو زد همه پریدن تو هوا و خوشحالی کردن
یه دفعه دوستم از خواب پریدو گفت چرا خوشحالین؟گل شد؟
گفتم پَــ نَه پَــــ ،خرمشهر آزاد شد.

.
.
.

سر کلاس استاد به دوستم که کنار پنجره بود اشاره کرد و گفت: پنجــره!!
دوستم گفت:یعنی ببندمش ؟! استاد گفت: پـَـــ نَه پـَـــ پنجـِـره دَن داش گلير
آي بري باخ، بري باخ و بخون بچه ها هم بیان وسط.

.
.
.

دزده میره بانک بزنه.. به صندوقدار کیسه خالی میده میگه بریز توی اون ! صندوق دار میگه پولارو؟! پ نــه پ مامور بازیافتم اومدم پلاستیک و کاغذ باطله ها رو ببرم.

.
.
.

شیشه رفته تو دستم , دارم از درد جیغ و داد می کنم, به رفیقم میگم در بیار, میگه شیشه رو؟
میگم پَــــ نَ پَــــ , ادای من و در بیار شاد شیم.

.
.
.

به مامانم میگم ناهار چی داریم؟
میگه گشنته؟
پَ نه پَ میخوام بدونم زن زندگی هستی یا نه !

.
.
.

رفتم سر قبر بابابزرگم ... یارو اومده پیشم نشسته میگه فوت کردن؟
پَ نه پَ فردا امتحان ریاضی داره خودشو زده به خواب که نره

.
.
.

رفتم پیتزا گرفتم می گم آقا یه جعبه هم بدین. میگه : میخواین ببرین ؟
میگم : پــــــــ نه پـــــــــ می خوام با مقواش بخورم سیر شم !

.
.
.

به دوستم گفتم میخوام برم قله دماوند، میگه میخوای بری کوهنوردی کنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــ میرم آبمعدنی اورجینال بیارم واست!

.
.
.

یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره؟؟؟
پَـــ نه پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه!

.
.
.

داشتم ماشینو تو حیات میشستم ، همسایه جدیدمون اومده میگه شما واسه این ساختمونید ؟ میگم پ نه پ دزدم ، دیدم ماشینه کثیفه گفتم اول بشورمش بعد بدزدمش.

.
.
.

بابام اومد تو اتاق...
تا نگاش کردم زد تو دهنم!!!!
گفتم:الان واسه چی زدی؟؟؟!!!
گفت:میخواستم ازت یه سوال بکنم،گفتم قبل اینکه بگی پَــ نــ پَــ بزنم تو دهنت که حساب کار دستت بیاد!!!!!!!

.
.
.

 


ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : MR.kave

 

روباهی موبایلی دید به دست گرفت و زود پرید زاغه از بالای درخت گفت پایین آنتن نمیده بده برات شماره بگیرم. روباه تا موبایل رو داد زاغ گفت: این بجای قالب پنیر سوم ابتدایی!

 

از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!

 

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند. خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند. وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!

 

فردوسی حکیم بزرگ ایرانی که همه قبولش دارن میگه:

که پیش زنان هرگز راز مگوی ، چو گویی ، سخن بازیابی به کوی !

 

قبلنا باباها ٧ تا دختر شوهر می دادن همشون هم خوشبخت می شدند، الان: یه دختر را ٧ بار شوهر میدن آخرش برمی گرده خونه باباش

 

یه کشیشی داشته توی یه بیابون می رفته، میفته تو یه چاه. هی داد زد خدایا کمکم کن خدا کمکم کن.
یه ماشین آتش نشانی اومد، یه طناب انداخت و گفت طنابو بگیر بیا بالا.
کشیش گفت ولم کن فقط خدا باید کمکم کنه، خدا بهم کمک می کنه.
گفت طنابو بگیر بابا همینجا میمیریا. گفت نه خدا به من کمک می کنه.
کشیش میمیره میره اون دنیا به خدا میگه خدا من این همه به تو ایمان داشتم این همه عبادت کردم،
چرا کمکم نکردی؟ خدا بهش گفت آخه بی پدر و مادر، تو نگفتی ماشین آتش نشانی وسط بیابون چیکار میکنه !!!

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:23 :: نويسنده : MR.kave

 

کله صبحی رفیقم می‌خواست بیاد درس بخونیم، بهش زنگ زدم گفتم دوتا نون هم بگیر بیار.

گفت واسه صبحونه؟

پـَـ نه پَــ، واسه ذخیره سازی تو روزای سخت زمستون!

 

 

تو هواپیما نشستم دارم دعا می‌خونم بغل دستیم می‌گه دعا می‌کنی سالم برسی؟

پـَـ نه پ َــ، دوست دارم صحنه سقوط هواپیما رو از نزدیک ببینم دعا می‌کنم سقوط کنیم!

 

 

زنه شکمش اومده جلو، رفیق ما می پرسه این خانم حامله است؟

پـَـ نه پَــ، این زن آقا گرگه ‌است، شنگول رو خودش خورده، منگول رو داده به شوهرش!

 

 

دم دستشویی عمومی ایستاده ام تا نفر قبلی بیاد بیرون، اومده بیرون، می بینه دارم پیچ و تاب می خورم می گه دستشویی داری؟

پـَـ نه پَــ، دارم با صدای موزیکی که نواختی تمرین رقص عربی می کنم!

 

 

 

شمع های ماشینم سوخته، رفتم تعمیرگاه...

می پرسه عوضشون کنم؟ پـَـ نه پَــ، فوتشون کن تا صد سال زنده باشی!

 

 

زنگ زدیم 110 می گم آقا این جا دزد اومده، ما گرفتیمش لطفاً کسی رو بفرستید. می پرسه می خواهید ازش شکایت کنید؟

پـَـ نه پَــ، زنگ زدیم بگیم وسیله همراش نیست شما تا یه جایی برسونیدش، تو خیابون نمونه این موقع شب!

 

 

 

هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم... آمپولا رو دادم به پرستاره... می گه آمپول بزنم؟

پـَـ نه پَــ، توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!

 

 

نفس نفس زنون خودم رو رسوندم به اتوبوس. راننده می گه: می خوای سوار شی؟

میگم پـَـ نه پَــ، اومدم سفر خوشی رو براتون آرزو کنم!

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:22 :: نويسنده : MR.kave

 

لب دریا یه لیوان چای گرفتم دستم به رفیقم میگم قند داری ؟!؟ میگه واسه چایی میخوای پـَـــ نــه پـَـــ میخوام بندازم تو آب دریا شیرین بشه

 

 *********

 

 پلیس تو جاده ماشینمونو نگه داشته بعد از بابام می پرسه دارید میرید مسافرت اون میگه پـَـــ نــه پـَـــ اومدیم مردمو تو ترافیک نگاه کنیم بخندیم

 

 *********

 بابابزرگ خدابیامرزمو دیشب تو خواب دیدم، گفت تن لش به جای اینکه یکسره بری بنویسی پـَـــ نــه پـَـــ بشین 2تا فاتحه اخلاص برا من بخون .

 

 *********

 

 ساعت 2 نصفه شب دختره با یه آرایش خفن داشت تو یه خیابون خلوت میپلکید، رفیقم میگه دخترفراریه؟ پـَـــ نــه پـَـــ خیلیم دختره پاک و نجیبیه، الانم داره میره دعای ابوحمزه ثمالی

 

 *********

بچه داداشمو بردم باغ وحش، کوهان شترو نشون میده میگه عمو کوهانشه؟ پـَـــ نــه پـَـــ همه غمو غصه ها رو ریخته تو دلش، قلمبه شده از توی کمرش زده بیرون

 

********

 از قالی شویی قالی رو با وانت آوردن، یارو وانتیه زل زده بهم نگاه میکنه میگه بیارمش توی خونه؟ پـَـــ نــه پـَـــ من تا کمر خم میشم بذارش روم، خودتم سوار شو ببرمت تو کوچه یه دور بگردونمت دلت باز شه

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:21 :: نويسنده : MR.kave

 

اگر دیدی حیف نون تو دعوا فرار کرد تو هم فرار کن چون اون دنباله آجر میگرده

 

دکتر زن حیف نون را جواب میکنه . میره مشهد میگه: الهی قربون اون دستهای بریدت ؛ سرشگافتت ؛ جیگر ریش ریشت ؛ لبهای تشنت ؛ حاجتمو بده خسته شدم تا کی بیام قم

 

تهدید جدید حیف نون اگه منو تهدید کنی خودمو به قتل میرسونم!

 

غضنفر تراکتور مخره بلد نیست خاموشش کنه میبندتش به درخت!!

 

مشتری: آقا شما مطمئنید که این گوشت گاوه ؟

 

قصاب: بله آقا. تا همین نیم ساعت پیش داشت واق واق می کرد

 

آخه تو آدمی؟؟؟؟؟ – پَ نه پَ؛ تو آدمی! بخشهایی از مکالمۀ آدم و حوا !

 

 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:16 :: نويسنده : MR.kave

 

سوال امتحانی حیف نون:ضامن اهو چیست؟ جواب حیف نون:قسمتی از بدن اهو است که اگر ان را بکشیم اهو منفجر میشود.

 

 

پلیس راهنمایی رانندگی شهر حیف نان برای چندمین بار اعلام کرد شهروندان عزیز برای آزمون راهنمایی رانندگی احتیاج نیست ناشتا باشید. لطفاً سوال نفرمایید

 

 

گفت : مردی به همسرش روزی!!! من بمیرم چگونه خواهی زیست؟ / گفت : از چند و چون آن بگذر تو بمیری برای من کافیست

 

 

غضنفر رستوران می زنه

واسه تبلیغ جلو درش می نویسه

 هزار تومن بده مثل خر بخور

 

 

حیف نون به نامزدش میگه :عصری میام دنبالت چند تا بوق میزنم بیا پایین که بریم بگردیم .نامزدش میگه ماشین خریدی ؟میگه نه بوق خریدم!

 

 

غضنفر صبح زود یه لیوان خاکشیر میخوره تا شب ملق میزنه که ته نشین نشه



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:9 :: نويسنده : MR.kave

 

از خشايار پرسيدند : گاو بهتره يا گوسفند
خشاياره ميگه : گاو بهتره

مي پرسند چرا
ميگه : گاو وقتي ميخواد بره آنطرف جاده اول سمت راست نگاه ميکنه بعد سمت چپ رو ، بعد ميره ، ولي گوسفند عين گاو سرشو ميندازه پايين رد ميشه 
 

 

 

-----------------------------------------------------------------------

بهروز خالي بند يه زن حامله رادر اتوبوس ميبينه و به او ميگه : خانم اين چيه
خانومه ميگه : معلومه بچه ام است ديگه
بهروزه ميگه : دوستش داري
خانومه : آره خوب، خيلي
ميگه : پس چرا قورتش دادي

-----------------------------------------------------------

يه بچه ايي تازه بدنيا اومده بوده ، شير مامانشو نمي خورده ، هر زن ديگه اي هم آوردن ، فايده نداشته بچه شير اونا رو هم نمي خورده تا اينکه يه زن سياه ميارن بچه شيرشو مي

خوره بابائه مي گه : آهان ، پدر سوخته ، تو شيرکاکائو مي خواستي ما نمي دونستيم
 

-----------------------------------------------------------------------

خشايار قله اورست رو فتح ميکنه ، خبرنگارها جمع ميشن و ازش مي پرسند : آقا رمز موفقيت شما چي بود
خشاياره ميگه : والله آقا من اين چيزها حاليم نيست ، اگه بازم بهم بار بخوره ميارم اين بالا

-----------------------------------------------------------------------

آقا غلام تو اتوبوس كنار يه خانم چاقي نشسته بود يه نيگاه به خانومه کرد و گفت : راستي خانم اسم شما چيه
خانمه گفت : غنچه

آقا غلام گفت : شما وا بشين ديگه چي چي ميشيد

----------------------------------------------------------------------
يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيست

------------------------------------------------------------------------

فالگير: فردا شوهرتون ميميره!
زن: اينو كه خودم ميدونم. بهم بگو گير پليس ميفتم يا نه!

------------------------------------------------------------------------

 فرق يك مرد با يك گربه چيه؟
- يكيشون يه موجود دله است كه بي چشم و روئه و براش مهم نيست كه كي بهش غذا ميده, اون يكي يه حيوان ملوس خانگيه.

------------------------------------------------------------------------

يه نفر داشته با زنش دعوا ميکرده که :   تو که از من خوشت نميومد پس چرا سر سفره عقد با صداي بلند داد زدي بـــــــــــله ،،، زنه ميگه : من به تو نگفتم بله ،، يکي از من پرسيد با اين مرتيکه عوضي ميخواهي ازدواج کني من داد زدم بـــــــــــله 

به خشايار ميگن با شمشير جمله بساز ، ميگه فولاد فدات شم  شير بخور

خشايار و بهروز خالي بند  را ميبرن جهنم ، اما وسط راه ميگن به شما يه آوانس ميديم ،، ميگن چيه ،ميگن اينجا 2 نوع جهنم داريم يکي جهنم ايراني ها يکي جهنم خارجي ها ، ميپرسن فرقش چيه ، ميگن تو جهنم خارجي ها هفته اي يک بار قيـر داغ ميريزن تو دهنتون اما تو جهنم ايراني ها هر روز ،،،، خلاصه خشايار ميگه من ميرم تو جهنم خارجيا و بهروز هم مياد تو جهنم ايرانيا ..... يه چند ماهه بعد خشايار ميبينه خيلي ناجوره اينجا ميگه بيچاره بهروز خالي بند که هر روز قير ميخوره ، خلاص ميره ميبينه بهروز با رفيقاش نشستن دارن حال ميکنن و چاخان  خبري هم از قير داغ نيست ،خشاياره  ميگه جريان چيه ، مگن بابا اينجا آخه جهنم ايراني هاست يک روز قيرش نيست ، يک روز قيرش هست قيفش نيست ، يه روز  دو تاش هست يارو نمي ياد سر کار

آقا غلام زنگ ميزنه 110 ميگه آقا  صدي ده  طرف ميگه بله بفرمائيد غلامه ميگه بي انصاف تو بازار صدي پنج نزول ميدن

خشايار به رفيقش ميگه: ميخوام دختر شاه رو بگيرم! رفيقش ميگه: چرت نگو مومن! مگه كشكيه؟!  خشايار ميگه: بابا من كه راضيم، ننه ام هم كه راضيه، فقط مونده شاه و دخترش!

مهران مديري 2 تا دزد ميگيره زنگ ميزنه به 220 

طرف خيلي شاكي ميره ثبت‌احوال، ميگه: آقا اين اسم من خيلي ضایعه ، بايد حتماٌ عوضش كنم. كارمنده ازش ميپرسه، مگه اسمتون چيه؟ طرف ميگه: خشايارِ گهُ‌چهره ! كارمنده ميگه: آره خوب حق داريد، بايد حتماً عوضش كنيد. حالا چه اسمي ميخوايد بگذاريد؟  خشايار ميگه: خشايار ان‌چهره!

  بهروز خالي بند پرتقال خوني ميخوره، ايدز ميگيره

5-  از خشايار ميپرسن: ميدوني USA مخفف چيه؟ ميگه: يوم‌الله سيزده آبان !         نــــــــــــــه غلام

6- بهروز خالي بند رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن. بهروز خالي بند يوخده فكر ميكنه، ميپرسه: پس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!

9- بهروز خالي بند تصادف ميكنه، ملت علاف ميريزن دورش و شروع ميكنن نظر كارشناسي دادن. بالاخره بعد يك مدت افسر راهنمايي مياد، منتها اونقدر ملت هركدوم واسه خودشون چرت و پرت ميگفتن كه صداي افسره به جايي نميرسيده. بهروز خالي بند شاكي ميشه، داد ميزنه: ساكت.. ساكت...  ديگه اينجا كسي جز جناب سروان حق گه خوردن نداره ها!



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:جوک جوک باحال جوک جدید, :: 15:3 :: نويسنده : MR.kave

 

فارسه سرش میخوره به میلة وسط اتوبوس، جا به جا ولو میشه کف اتوبوس. بعد از چند لحظه، چشماشو باز میکنه میبینه ملتی که واستادن بالا سرش میله رو گرفتن، میگه: ولش کنین ببینم چی میگه!

 

فارسه چربی خون داشته دکتر بهش میگه روزی 4 کیلومتر بدو!!! بعد از یک ماه فارسه زنگ میزنه به دکتره میگه: آقای دکتر من رسیدم لب مرز حالا چکار کنم؟!!

 

به فارسه میگن جمله "ترکها به دانشگاه میرن" جه نوع جمله ای است؟میگه "ماضی بعید"

 

فارسه با پسرش رفته بوده دزدی، پاسبونه می‌بینتشون. دوتایی میزنند به چاک، پاسبونه هم می‌گذاره دنبالشون و داد میزنه: کره سک!‌ واستا!! پسر فارسه وامیسته میگه: بابا منو شناسایی کردن، تو برو!!!

 

 

 

فارسه ماشینش تو برف گیر میکنه. زنجیر چرخ نداشته سینه میزنه

 

یه روزی یه نفر از یه فارسه میپرسه :آقا این خیابون کجا میره؟ فارسه میگه : والا من چهل ساله تو این خیاون زندگی میکنم تا حالا ندیدم جایی بره

 

 

  • یه روز یه فارسه تو هواپیما تفنگو میذاره رو مخ خلبان و میگه:از همینجا صاف میری بندرعباس خلبانه میگه:حالا چرا بندرعباس؟ فارسه:آخه دوستم قراره از اونجا قاچاقی ببردم دوبی!
  •  
  • به فارسه میگن :میدونی به نفت میگن طلای سیاه؟ فارسه فرداش یه 20 لیتری میندازه گردنش!

فارسه میره چلو کبابی گارسون میاد میگه: چی میل دارین فارسه میگه: یه پرس چلو کباب گارسونه میگه با کمال میل فارسه میگه : نه با سماغ و دوغ

  • به فارسه میگن اگه دنیار رو بهت بدن چه کار میکنی میگه من فعلا می خوام ادامه تحصیل بدم!!!
  •  
  • به فارسه میگن اون پیامبری که رفت تو شکم ماهی اسمش چی بود؟ میگه: پدر ژپتو!!
  •  
  • فارسه یه 2000 تومنی رو زمین پیدا میکنه میندازدش زمین میگه ما از این شانسا نداریم!!!
  •  
ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
مخصوص اعضا می باشد!


ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 15:0 :: نويسنده : MR.kave

از فارسه میپرسند: احمقترین خواننده کیه !؟ میگه حبیب ! میگن آخه چرا !!!؟
میگه بابا این مرتیکه خر داره گیتار میزنه هی میگه صدای دهل میاد !!!

 

سازمان بهداشت جهانی برای آزمایش یک واکسن جدید و خطرناک احتیاج به داوطلب داشتند. از میان مراجعین فقط سه نفر واجد شرایط اعلام شدند. یک آلمانی، یک ایرانی و یک فرانسوی. قرار شد برای انتخاب نهایی با آنها تک تک مصاحبه شود. از آلمانی پرسید: برای اینکار چقدر پول می‌خواهید؟ او گفت: صد هزار دلار، این پول را میدهم به زنم که اگه از این واکسن مردم یا فلج شدم زنم بی‌پول نماند. از فرانسوی نیز همین سوال را کردند و او گفت: من دویست هزار دلار می‌گیرم، صد هزارتا برای زنم و صدهزارتا هم برای معشوقه‌ام. سوال را از ایرانی هم پرسیدند و او گفت:من سیصدهزاردلار می‌خواهم. صدهزارتا برای خودم، صد هزارتا هم حق و حساب شما، صد هزارتاشو هم میدم به این آلمانی که واکسن را بهش بزنید

 

یه فارسه میخاست عکس بگیره میره تو اتوبان همت میدوئه!!

 

 

یه فارسه هر ماه خونریزی مغزی میکرده .
میره دکتر آزمایش میده معلوم میشه کس مغزه

شرلوک هولمز کارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرانوردی و شب هم چادری زدند و زیر آن خوابیدند. نیمه‌های شب هلمز بیدار شد و آسمان را نگریست. بعد واتسون را بیدار کرد و گفت: نگاهی به آن بالا بینداز و به من بگو چه می‌بینی؟ واتسون گفت: میلیونها ستاره می‌بینم. هلمز گفت: چه نتیجه می‌گیری؟ واتسون گفت: از لحاظ روحانی نتیجه می‌گیرم که خداوند بزرگ است و ما چقدر در این دنیا حقیریم. از لحاظ ستاره‌شناسی نتیجه می‌گیریم که زهره در برج مشتری است، پس باید اوایل تابستان باشد. از لحاظ فیزیکی، نتیجه می‌گیریم که مریخ در محاذات قطب است، پس ساعت باید حدود سه نیمه شب باشد. شرلوک هولمز قدری فکر کرد و گفت: واتسون تو احمقی بیش نیستی. نتیجه اول و مهمی که باید بگیری اینست که: چادر ما را دزدیده و برده‌اند!

ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 14:57 :: نويسنده : MR.kave

                    مخصوص اعضا

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
مخصوص اعضا می باشد!


ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 14:54 :: نويسنده : MR.kave

                   مخصوص اعضا

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
مخصوص اعضا می باشد:


ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : MR.kave

 

خداوندا پرسشی دارم...؟

رها کن آسمانها را،بیا اینجا قضاوت کن

ببینم در زمین یک مرد پیدا میکنی یا نه؟

تو هم مثله همه،امروزو فردا میکنی یا نه؟

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
برای دیدن ادامه مطلب یکی از اعضای ما شوید


ادامه مطلب ...
 
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : MR.kave

 

بد نگوييم به مهتاب اگر تب داريم

 

ديده ام گاهي در تب ، ماه مي آيد پايين،

 

مي رسد دست به سقف ملكوت.

ديده ام، سهره بهتر مي خواند.

گاه زخمي كه به پا داشته ام زير و بم هاي زمين را به من آموخته است.

گاه در بستر بيماري من، حجم گل چند برابر شده است.و فزون تر شده است ،

 

 قطر نارنج ، شعاع فانوس

 

 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
عضو ما شوید برای دیدن ادامه شعر!!!!!


ادامه مطلب ...
 
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 23:48 :: نويسنده : MR.kave

 

 

 رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟

این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند 

پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو 

قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟ 

این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم 

باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند 

بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود 

آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند 

با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم 

طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند

شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم 

فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند

 
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 23:46 :: نويسنده : MR.kave

 

آفتاب را دوست دارم به خاطر پیراهنت روی طناب رخت
باران را اگر می بارد برچتر آبی تو
و
چون تو نماز خوانده ای،
خداپرست شده ام .

 
 
شنبه 1 بهمن 1390برچسب:, :: 23:45 :: نويسنده : MR.kave

 

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

 

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست